شهیدان مراغه

زندگینامه شهدای دانش آموز و معلمان دوران دفاع مقدس

شهیدان مراغه

زندگینامه شهدای دانش آموز و معلمان دوران دفاع مقدس

شهید مسعود کفیل افشار

چهارشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۴۱ ب.ظ

مسعود کفیل افشار، فرزند محمود و حبیبه، در نهم خرداد ماه سال1336 در مراغه در استان آذربایجان شرقی به دنیا آمد. مادرش، حبیبه رستم بنیاد، می گوید:« بیشتر اوقات یا در خانه بود یا در کنار پدرش در مسجد جامع بود.

 

زندگی نامه شهید مسعود کفیل افشار

مسعود کفیل افشار، فرزند محمود و حبیبه، در نهم خرداد ماه سال1336 در مراغه در استان آذربایجان شرقی به دنیا آمد.

مادرش، حبیبه رستم بنیاد، می گوید:« بیشتر اوقات یا در خانه بود یا در کنار پدرش در مسجد جامع بود.

ایشان دوره ابتدایی را در مدرسه فتوحی و دوران راهنمایی را در مدرسه راهنمایی خواجه نصیر شهرستان مراغه به اتمام رساند.

به مدرسه خیلی علاقه داشت و خوب درس می خواند. اول نماز می خواند بعد به درسهایش می رسید.

مسعود دوران متوسطه را در در دبیرستان فردوسی در رشته بازرگانی سپری نمود.

وی از همان اوائل تحصیل، ضمن سعی و کوشش در درسهایش در مساجد و انجمن های اسلامی مشغول فعالیت های مذهبی بود و در زمان شروع انقلاب اسلامی ایران هم قدم با امت به پا خاسته ایران در قیام حسینی و نهضت ضد شاهنشاهی شرکت می کرد و با حضور در فعالیت های انقلابی و تظاهرات به ندای رهبر عزیز انقلاب لبیک گفت.

خواهرش، خدیجه کفیل افشار، می گوید:« اکثراً کتاب های حضرت علی(ع) و کتاب های مذهبی را می خواند. او همیشه با وضو بود . روزهایدوشنبه و پنج شنبه را روزه می گرفت.

همیشه در هیأت ها و مساجد بود. ایشان محبت فوق العاده داشت و از لحاظ اخلاق اجتماعی، صبور و متین بود.»

همرزم شهید، مختار کچرچیان، می گوید:«حدود پنج، شش ماه قبل از انقلاب با ایشان آشنا شدم. در درس های قرآن و عقاید اسلامی- که قبل از انقلاب در شهرستان مراغه تشکیل می شد- در خدمت ایشان بودم . دقیقاً در خاطرم است که در آن جلساتی که برای اولین بار مسعود آقا را ملاقات کردم، یک سیمای بشاش و جذاب و نور محمدی در چهره اش بود.

از آنجایی که ما هم سن بودیم، با تحول عظیم انقلاب اسلامی مواجه شدیم. واقعاً تحول در همه افراد هم نسل ما مشهود بود . به قدری این تحول در ایشان عمیق بود که دقیقاً می خواست شیوه مولای متقیان حضرت علی (ع) را پیاده کند.»

برادرش، منصور کفیل افشار، می گوید:«قبل از انقلاب در شهر مراغه تعدادی از هیئت ها وجود داشتند که کار آنها تدریس بود . مانند هیئت منتظران مهدیه که در این هیئت ها بیشتر احکام تدریس می شد و مسعود هم مدتی در هیئت جوانان در مسجد اکبرآباد، احکام و قرآن تدریس می کرد.»

مادرش می گوید:« برای خدمت سربازی به خاتون آباد رفت و بعد از آمدن امام خمینی به مراغه آمد و بزرگترین آرزویش این بود که راه کربلا باز شود و به دین اسلام خدمت کند.»

بعد از پیروزی انقلاب در 22 بهمن ماه سال 1357 ، در کانون نشر فرهنگ اسلامی مراغه - که بعداً به سپاه پاسداران مبدل گردید - انجام وظیفه نمود . سپس به علت فعالیت های قابل توجه در سپاه مراغه، به شورای فرماندهی سپاه انتخاب شد. چندی بعد در خدمت آموزش و پرورش قرار گرفت و در دبیرستان مدرس با سمت دبیر پرورشی انجام وظیفه نمود و بعد از چند ماه به عنوان شهردار شهرستان هشترود انتخاب شد.

مسعود کفیل افشار در سال 1361 با خانم عشرت سلام اله زاده ازدواج کرد که ثمره این ازدواج یک پسر به نام محمود(متولد سال 1362) می باشد.

همسرش، عشرت سلام اله زاده، می گوید:« او فردی با تقوا و خداشناس بود و در خدمت به جامعه و اسلام تلاش می کرد.

در تمام طول زندگیش در راه انقلاب و جامعه اسلامی فعالیت داشت. ایشان با عشق شدید به امام، از رهنمودهای ایشان استفاده و آنها را عمل می کرد.»

برادرش می گوید:«هنگامی که شهردار هشترود بود، یک روز برای دیدارش به آنجا رفتم. اتاق شهردار نه میز داشت و نه صندلی، فقط کف آن را موکت پهن کرده بودند و مردم برای کارهای اداری به آنجا می آمدند و در کنار او می نشستند و حرف ها و مسایل خود را مطرح می کردند . من اعتراض کردم و گفتم: مسعود، این درست نیست، شاید پرونده ها گم شوند و نامه ها جابه جا شوند و مشکلاتی برایت اتفاق بیفتد. در جواب این سوال من گفت: میز و صندلی و تشریفات اداری، دیوار حصینی بین من و مردم ایجاد می کند که مردم به راحتی حرف هایشان را نمی توانند بگویند و ضمناً در صدر اسلام که میز و صندلی نبود و مانند دو برادر و یا مثل پدر و پسر و مثل دو دوست حرف هایمان را به همدیگر می گوییم و مردم خیلی راحت و راضی هستند.»

همرزم ایشان می گوید:« در اوایل انقلاب که کشورمان با بحران های سیاسی مختلفی مواجه بود و در این خصوص هیچ کس نمی توانست بدون اطلاعات جوابگوی ضد انقلابیون و منافقین کوردل باشد، مسعود کفیل افشار از جمله کسانی بود که در این مورد به تحقیق و مطالعه می پرداخت و جوابشان را می داد تا جایی که آن ها را می کشاند و به سپاه می آورد و با آنها مباحثه می کرد و با دلایل مستند جوابشان را می داد.

در سپاه عضو شورای فرماندهی و هم مسئول امور مالی ، بود ، بیشتر اوقات فراغت خود را به ورزش، مطالعه، خواندن روزنامه و از همه مهمتر خواندن قرآن سپری می کرد. قرآن همیشه همراهشان بود و هر وقت که دقایقی را بیکار بود به خواندن قرآن مشغول می شد.

ایشان به قصد خودسازی و دفاع از اصول و ارزش های اسلامی به جبهه رفت و سعی می کرد جبهه رفتنش را هیچ کس نداند و همین قدر بدانند که در مسافرت است و گمنام باشد . رفتنش فقط به خاطر اعتقادش و فرمایشات حضرت امام بود که از چارچوب نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران دفاع می کرد.»

همرزم و دوست ایشان، حسن روح نژاد، می گوید:«در تمامی موارد سیاسی همیشه مطیع و فرمانبر امر حضرت امام بود و در خط مقدم جبهه نیز خارج از دغدغه های سیاسی همیشه فکر و ذکرش، پیروزی انقلاب و برافراشته شدن پرچم اسلام در کل جهان بود.

تا این حد می توانم بگویم که هیچ وقت ایشان وقت اضافی پیدا نمی کرد. تا جایی که شب ها به نماز شب و دعا خوانی و کمک رساندن مخفیانه به محرومین و مستضعفین مشغول و در روز نیز درگیر و مشغول کارهای عظیم سپاه بود.

اکثر توصیه هایش اتحاد و اتفاق بسیجیان وگوش دادن به فرامین حضرت امام و عمل به این فرمایشات و پیروز شدن به کمک همدیگر بود. او برای جلب رضایت خداوند متعال، خشنودی روح شهدا و تحکیم و ثبات اسلام به جبهه می رفت. علی رغم مسئولیت های سنگینی که در سپاه داشت و عضو شورای فرماندهی سپاه بود، مسئولیت های مختلفی هم به ایشان پیشنهاد می شد، ولی با وجود این همه مسئولیت ها، جبهه جنگ را مقدم بر هر چیز دیگر می دانست.

در مقابل مشکلات خیلی صبور و مقاوم بود. زمانی که شهید رجایی و شهید باهنر و همسنگران این شهیدان به لقاءالله پیوستند، اکثر بچه های سپاه بی تابی می کردند، ولی این شهید بزرگوار استوار و مقاوم ایستاده بود، در خفا به قرائت قرآن و دعا پناه می برد.

در اکثر کارهای جمعی پیش قدم بود تا این حد که در نمازهای جماعت جا نمازها را پهن می کرد و در جبهه آفتابه ها را پر می نمود و شب ها مخفیانه لباس های بچه ها را می شست.»

همسرش می گوید:«هنگامی که از جبهه برمی گشت، می گفت : حال وهوای جبهه چیز دیگری است و حیف است که انسان جبهه را رها و با این آدمیان زندگی کند.»

مادرش می گوید:«اگر ده روز در مراغه بود، بیست روز دیگر را در جبهه بود.»

مسعود کفیل افشار- که هنوز یک ماه از تولد اولین فرزندش نگذشته بود- برای سومین بار به منطقه کردستان و به گردان مهندسی اعزام گردید. بعد در یکی از اعزام های مجدد خود در سنگرهای خوزستان از ناحیه کتف مجروح شد. در آخرین سفر خود به منطقه مریوان، در مورخه سیزدهم آبان ماه سال 1362در عملیات والفجر 4 در خاک عراق (پنجوین) به شهادت رسید.

پیکر مطهر شهید سردار مسعود کفیل افشار را در گلشن زهرا(س) شهرستان مراغه به خاک سپردند.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۹/۲۶
پویا حسین پور

شهید مسعود کفیل افشار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی